حاج رحیم چهره خند
این کمترین تا این وقت که رسیده ام ، با این دو دیده ام و با دیده دلم ، دیده ام که یارانِ حق ، بسیجیان ، در بطن هر معرکه ای نصیب می برند و پای ، و پناه به یگانه خدای ، از دلی که شکسته و فرمانبردار نباشد . و بینایند و دانایند و دانند که اگر فرشته وَش به ادای تکلیفند ، باید به صراط اندر باشند و چون تندر ... و بکوشند و بخروشند و اگر برسند یا نرسند "رضا باشند و رضایند !"
حاج رحیم چهره خند صاف وساده شده مثل اصحاب کهف . راست می گوید که او شاعر نیست ، این شهدا هستند که از زبان او می گویند . هم نشینی با شهدا در همه ی هشت سال دفاع مقدس او را مثل شهدا کرده و حالا ، باید اینقدر در بیان حقایق در قالب شعر و داستان و خاطره گویی تبحر داشته باشد . بودن با شهدا و حضور درمعرکه هایی که انسان را از همه ی بستگی هایش رها می کند ، روح انسان را همچون آیینه می کند . گزیده ی اشعار: -- گلستان جنگ یا علی نصراله ( تقدیم به سردار رزمندة جانباز علی نصراله ) حکایت: - در اوراق تاریخ گفته نیامده که رهبر یا امامی را این همه یاران بوده باشد، جان بر کف و دل برطَف، که خمینی راست، این گونه در کف سٍلاح و بر لب صَلاح، که تیغ عِزت از نیام کشیده و بر قلة آزادگی و شرف رسیده، که همتِی به بلندای آفتاب دارند، و در صعوبت کار، توان و تاب؛ و دستی بر دعا و سری در کتاب، که حرف را با عمل زنند، نه با لِسان، چون خسان و چون بسیار کسان! که فرموده است حضرت مولا (ع) در نهج البلاغه که: وَ لَسنا نُرعٍد حُتِی نُوقٍع، یعنی ما کسانی نیستیم که تا عملی را انجام نداده ایم، حرفش را بزنیم، یعنی حرفٍ مؤمن، عمل اوست! وَ لا نُسیلُ حتِی نُمطٍرُ یعنی همانطور که تا باران نبارد، محال است سیل جاری شود، مؤمن هم تا عملی را انجام نداده محال است حرفش را بزند، چرا که مؤمن با عمل حرف می زند! و از جملة این مؤمنین است علیِ نصراله که تاج بسیجی بر سرش بود و نهر دو عیجی و جاسم زیر پایش و چوبدستٍ توکل عصایش و این حکایت نمونه ای از وفایش: :::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: - پزشکان نهیش کردند از بازگشتٍ به جبهه که از میدانِ مینش آورده بودند و ضایعة نُخاعی دستها و پاهایش را لمس کرده و روی چرخ بود و سرش لُقوه داشت و نیاز به پرستاری در هر لقمه! می خواست به جبهه برگردد. ¨ قطعه: هم زنده و هم کُشتة ما، عشق نشان است این رسمِ به جا مانده از آن دًردِ کٍشان است از تارٍ دل و زخمة غم، نامِ تو آید در حسرت کوی تو دلم اشک فشان است - گفتند: طولِ درمان داری، و نیز رفتنِ تو با اینحال شایسته نیست و طعنه به دیگرانی است که در عین سلامت اینجایند و نمی روند! و نزیبد رفتن که ضایعه، نخاعی است. گفت: این چه خطایی است که من در حال نفس می زنم، نه طعنه به کس! و دلم گرفتار است. من که زخم کاریِ ایامِ خون در سینه دارم در سر انگشتٍ دلِ بی کینه ام، صد پینه دارم مرهم امید دارم، روی زخمِ کاریِ دل در درونِ سینة خود چارده آئینه دارم - آنچه گفتند نشیند و به معرکه در آمد، آنجا که شلمجه اش خوانند، در کربلای پنج، و درست در شب عملیات و بعد از شکستن خط دشمن! حال دستگاهی بود و موتورِ برقی که باید به پاهایش بسته باشد به رسم درمان، تا کار رسد به سامان! صبح در پنج ضلعی بود، خسته و بردژی بر چرخ نشسته و سر سیمهای دستگاه به پاهایش بسته، که اسرایی را در یک صف، دستٍ بیچارگی بر سرنهاده به عقبه و کمپ اسرا می بردند، الله اکبر گویان! شیر دلی همراه اسرا بود، چشمش که به علی نصراله افتاد، با صدای بلند گفت: یا علی نصراله و اسرا با صوتی رسا پاسخ دادند: یا علی نصراله، یا علی نصراله ! به تصِوری که اینان شیعة حضرت علی (ع) هستند و پیروزی الهی را از او می جویند و یا علی نصر اله می گویند! و غافل بودند از اینکه علی نصراله یُلی است که بِرُغمِ آلانان معیار شکسته و این گونه بر دژ نشسته! - سرهنگی می گذشت، علی را دید دستها و پاها به سیم ها بسته و بر دژ نشسته است، گفت: او که نمی تواند برخیزد، اینجا بودنش را چه فایده خیزد؟ دریا دلی شنید گفت: اینجاست تا آنچه با خونش سرشته آمده، با نامش نوشته آید، در سیاهه ای که در عرشِ برین است، و این است که گفته اند: شیر بچه، شیر است، اگرچه گیر، و در زنجیر ¨ قطعه: شیر اگر زمینگیر است لا جرم همان شیر است طبع او کند شیری گرچه پا به زنجیر است سرهنگ اشک از دیدگانِ متحِیرش سترد و روی جانب علی کرد و گفت: جوانمرد، چگونه ای؟ علی گفت: همان گونه که گفتی: جوانمرد، که جوانمردی، دست بِداشتن است از آنچه دوست داری، از بهر دوست . دژ را بالا رفت و زانو زد و علی را در بغل گرفت، علی گفت: - این نیز شُکر است، چرا که هر چیز را عقوبتی است و عقوبتٍ بسیج، آن است که از رزم باز مانَد، و چنین عقوبتی کجا مرا سزاست که همة وجودم وِراست؟ و شکر می کنم که هنوز ذره ای از وجودم را در این ساحت به طاعت بیار است . - در آن موقع که چون تو یُلی بودم، جبهه نیامدم که جبهه از من سود کند، آمدم تا من از جبهه سود کنم و حال نیز چنین است، آن موقع نیز هر چه سود بود مرا بود، که با اینان بودم و در لشکر ایمان ! ¨ بیت: تا بار عاشقی به دوشِ دلم بوُد افزون زهر زری عیارِ گٍلم بود خدایش یار و نگهدار باد. والسلام رحیم چـهــره خنــــد -- بچه های تفحص به نام خدای مهربان بچه های تفحص برای مرغان باغ ملکوت، شهدای گلگون کفن تفحص شهدا رحیم چهره خند 1388/7/23 گلزار شهدا تهران برای خیلیامون بیست ساله جنگ تمومه یادش مونده فقط تو شملچه و تنومه **** واسه تفحصی ها اول عشقه ولی تو سنگرا می گردن جون می کنن یا علی(ع) **** بچه های تفحص هنوز توی سنگرن با دل دریایی شون ناخدای لنگرن **** بچه های تفحص سِدعلی موسوی یه روز شهید شدش با علیرضا حیدری **** تو قتلگاه فکه بین میدون مین ها عرق می ریختن با هم لابه لای کمین ها **** خب بایدم این وسط یک عده حتما باشن مثل تیم تفحص راهی قتلگاشن **** از تله ها نترسن کارهارو دنبال کنن خسته نشن بگردن خستگی رم چال کنن **** بعدش محمود غلامی با سعید شاهدی بازم با هم پریدن خدا خودت شاهدی **** نوبت صابری شد عباس اول پریدش برادر حسین هم خدا یه روز خریدش **** هر دوتاشون پریدن رفتن پیش شهدا خون دوتا برادر ریختش به روی رملا **** مشغول گشتن بودن بین میدون مین ها دنبال هر شهیدی لابه لای کمین ها *** یه روز مجید پازوکی به علی محمودوند گفت پهلوون، غم چیه؟ به روی غم ها بخند *** بیعت ما بیعته به ما می گن بسیجی خون شهید رو ببین از اینجا تا دوعیجی *** تو لحظه های سختی می ریم سراغ خدا روضه با هم می خونیم غم می شه از دل جدا *** برای عزت دین چون می کنیم خون می دیم به مرگمون می خندیم تو معرکه جون می دیم *** علی گفتن مجید جون آستین ها رو تا کنیم به قیمت جونمون شهید رو پیدا کنیم *** فرداش علی محمودوند شهید شد و پریدش دیگه کسی علی رو تو بچه ها ندیدش *** بعد از علی، پازوکی اخماش همش تو هم بود با بیل می رفت تو فکه دشمن هر چی غم بود *** هر کس به آتش عشق تفتید چون سپندی پایش رسید سرانجام بر اوج سربلندی *** آقا مجید تو رملا حتی اگر سنگی بود با بیل می رفت پای کار بولدوزر جنگی بود *** می گفت باید این روزا با سختیا سر کنیم خستگیا باشه تا با شهدا در کنیم *** مادرای شهیدا منتظر شهیدن شهیدایی که اصلا پلاکشم ندیدن *** من که دست خودم نیست همش آتیش می گیرم روزی دویست، سیصد بار به یادشون می میرم *** ماها باید بگردیم این گره رو وا کنیم به قیمت جونمون شهید رو پیدا کنیم *** از تله ها نترسیم کارها رو دنبال کنیم خسته نشیم شب و روز خستگی رم چال کنیم *** با این نگاه قشنگ از صب تا شب جون می کَند آخرشم رفت رو مین موند رو لبش یه لبخند *** بچه های تفحص دیدن هستش جای کار سخت بود، ولی خداییش جون می کندن پای کار *** رفتن بازم تو میدون کار خداجون می خواست تفحص شهدا یه ریز همش خون می خواست *** بازم شهید شهبازی رفت و پشت بیل نشست خسته نشد صب تا شب کمر کار رو شکست *** یه روز غروب تو رملا انگار که مهمونی بود علیرضا شهبازی از سرتا پا خونی بود *** محمد زمانی تنها نذاشت علی رو هر دو با هم پریدن گفتند یا علی رو *** هرکس به آتش عشق تفتید چون سپندی پایش رسد سرانجام بر اوج سربلندی *** رفتند ولی یادشون در قلب ما زنده است تا هست ماه و خورشید این یاد پاینده است *** اسامی مقدس شهدای تفحص به ترتیب زمان شهادت: 1ـ شهید سیدعلی موسوی 2ـ شهید علیرضا حیدری 3ـ شهید سعید شاهدی 4ـ شهید محمود غلامی 5ـ شهید عباس صابری 6ـ شهید حسین صابری 7ـ شهید علی محمودوند 8ـ شهید مجید پازوکی 9ـ شهید علیرضا شهبازی 10ـ شهید محمد زمانی 30/7/88 گلزار بهشت زهرا(س) -- رمز رخ یار رمزِ رُخِ یاری ، هاله را میمانی مهتاب هـــزارساله را میمانی کر شد فلک از صـلابتِ خونینت فریادِ سکـوتِ لالـه را میـمانی آوار شـود بر سـرِ ظالم ، آهی طـوفانِ هجومِ ناله را میمانی در حلقة مستانِ شهادت آئین لبـریــزتــرین پیـالـه را میـمانی سر مطلع شوری و شهید عشقی پایانِ خـوشِ مقـالـه را میمانی --معرکه ی شیدایی برای عرض ارادت و تجدید میثاق با خانواده ی معظم شــهــدا که چشم و چراغ این امت اند: والدیـن شـهــدائیـد ، کیـسـت همتـای شـما کاش بودیــم در قیـامت لحظـهای جای شـما زینتعرشاست و همچونپرچمسرخ حسین(ع) عکـسِ زیـبـای شـهـیـد سـرخ سیــمای شــما مهدو الگوی شهیدان ،دستتان بوسیدنی است سـرمـة ی چشـمان ما خـاک کفِ پــای شــما خـون عـزّت میچـکد ، از بـال و پــرهـای شــما کاش بـودیـم در قیـامـت ، لحـظـهای جـای شـما زیـنــت عــرش خــدائیــد ، طـائـران جـنّـت ایـــد صـد هـزاران مـرحـبـا بـر چـشــم بیـناـی شــما -- مثل یک سوال سخت مثل یک سـوالِ سخت ... جانباز ، سردار ، برادرم گرچه الان ، هر دو بالا تو شکسته گرد پیری ، روی اندام جراحت خیز مجروحت نشسته گرچه بی مهری به رویت ، همه درها رو بسته ، مثلِ یک سوالِ سختی ، واسه ما مثلِ یک سوالِ سخت ! اون سوالی که همه ، آخرش باید به اون جواب بِدَن ! جوابی اگر براش داشته باشن !؟ -- رکعت آخر عشق رکعــت آخـر عشـق... رکعت آخـر عشـقت ، نرسیـدم ، رفتی از درونِ مگسـک بود ، که دیـدم رفتی فکرم این بود ، وداعِ تو و جان هر دو کنم بوسـه از آن رخ گلگـون نچیـدم رفتی لنگـر کشـتی غفلت ، که فکنـدم بودی نقشـة عشـق تـو را تا که کشیـدم رفتی دانة عشـق فشـانـدی و شدی منتظرم من کـه از بام علایـق نپـریـدم ، رفتی شام تاریک مرا ، روشنی از روی تو بود حیف آخر زکف ای صبح سپیدم ، رفتی من کـه در دایـرة کمپ اسیـران توام از چه پس بی خبرای عشق و امیدم رفتی حکم ناداری من ، دوری از روی تو بود سـفتة عشـق تو را تا که خـریدم رفتی ****** از چه ناداده مرا ، تحفة عیـدم ، رفتی رکعت آخـر عشـقت نرسیـدم رفتی منبع: باغ موزه انقلاب اسلامی ودفاع مقدس |
ادامه بحران در روابط سیاسی ایران و عراق | |
حمله ی اعضای مجاهدین خلق به خانه ای در خاک سفید | |
اسارت در آن سوی اروند | |
تصور غلط بعثی ها از عملیات آتی ایران | |
گروه ۱۵ نفره ای که جاده صاف کن عملیات شدند |
x □ - » |